دلتنگ تو ام زیاد و این را همه می دانند ،،،،
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

وقتی که تنهایی میاد سکوت میشــه همسفرم
غرق خیال تو می شــم غمــامو از یاد مــی بـرم
خاطره هـــای مردمــو به تو دوباره جــون می دم
حـــس می کنم پیش منی با تـو به ابرا رســیدم
لحظـــه لحظـــه شب مـــن با تــــو ســتاره بارون
مثل پرسه هــای عشقه تــــو کـــــوچه و خیابون
می شـــه از نگاه تـــو بــــه پاکــی خـــدا رســید
بــــا خیالت راهی شــــد روشنی فـردا رو دیـــــد
وقتی سکوت پــــر می زنــــه دلـم رو از تـو میبره
تو خــلوتم گم میشمو دلــم غماشو می شـمره
کاشکی تو خواب من بودی حتی خیال من بودی
همین واسم غنیمته نمی گــــم مال مـــن بودی....

 

دلتنگ تو ام زیاد و این را همه می دانند ،،،،
اشک هایم را می ریزم در سینه ام .نمی دانم این بیقرار دل چرا هنوز امید به داشتن تو دارد نمی دانم ،،،،
تو می روی و من برای اثبات دوست داشتنت همه وجود سکوت می شوم
برای هزارمین بار در دلم فریاد می زنم فقط برای تو حاضرم همه عمر سکوت کنم  ،،،،
اگر قرار به دل خودم بود آسمان را به زمین می دوختم اما وقتی به دل دیگران است چه از من بر می آید ،،،
اما تو همیشه برایم شیرین ترین رویایی ،،،، که دوست دارم به این ابدی ترین خواب روزگار فرو روم
آرزوی من
دوست داشتم مسیر داشتنت را از مسیر داشتن خدایم عبور دهم
هستی من
دوست داشتم تما آرزوهایم را با وجود تو گره بزنم
نازنینم
تو تنها عزیزی بودی که نمی دانم چگونه آنقدر آرام وارد خلوتم شدی که مشتاق بودنت شدم تا ابد
زندگیم
شب هایی به شوق دیدنت تا صبح با خدایم بهانه گرفتم تا چشم تو را به من هدیه دهد ،،،،
ماه من
دوست داشتم ماآسمانی ترین خاکی های روی زمین باشیم و حسرت این با هم بودن تا ابد بر دل این مردم بماند
نفسم
گفتی من کیستم؟
تو و اما تو
در عمق سکوتی که خویش را گم کرده بودم عبور کردی حس کردم این باید پایان همه قصه یکی بود و یکی نبودم باشد
در این همه تنهایی زمزمه ات می کردم بی هیچ توقعی از هیچ کسی
حتی از واژه ها هم تمنایی نداشتم فقط و فقط دوست داشتنت ،،،،
تو تنها روزنه ی امیدی هستی که بشود آسمانی دوستش داشته باشم،،،،
وتو برایم همه ی عالم هستی
بهانه ی همه ی بهانه هایم هستی ،،،،
حالا امیدم تو بگو
یک لحظه جای من بودی چگونه چگونه تحمل باید؟
از من هر کسی می رسد تکه ای بر می دارد
تو هم که تنهایم بگذاری دیگر بهانه ای ندارم برای ،،،،
برای خواب اصلا، برای نفس، برای امید،برای ،،،،،
می دانی که بیداری عاشقان فتنه انگیز است
 و من دوست دارم  شبی اسیر چنگال فتنه ای شوم که مرا به سمت تو سوق دهد ،،،،،
من به تو معتقدم و حالا آرام تر زیر لب دوست داشتنت را زمزمه می کنم
مبادا آزرده خاطر گردی و یا نا محرمی این اوج محرمانگی را بداند
حضرت آرامشم
آرام آرام باش ،،،،
به خدا قسم اگر بدانم از تو گذشتن یعنی آرامش تو ،،،
میگذرم و میدانم این گذشتن فقط و فقط برای دل تو هست و دلم را تنها به این خوش میکنم
 که  دیگر هیچ گاه دلت را نمی رنجانم...
اما به امید همان بیقرار دل برای تو می مانم ،،،،
ای کاش بودی ،،، ای کاش ،،،،،،،،،،،،،،،،،

 

cpt259qmzlqubfmjrcr1.jpg





:: بازدید از این مطلب : 253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 13 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: